پایان 27 ماهگی و ورودت ب 28 ماهگی مبارک..خاطرات عید 94
سلام یکی یه دونه ی من سلام دور دونه ی من ماهگردت مبارک پسرک خوشکلم عروسک زیبای من.ورودت به 28 ماهگی رو تبریک میگم شاتوت مامانی.شیرین عسلم.
27 این ماه درگیر اسباب کشی بودیم و از چند وقت قبلش هم وسایل ها رو جمع میکردیم با بابایی و خیلی هم سخت بود خخخخ..اما با کمک خدا اساس کشی انجام شد و مامان فرشته بیشتر کارای چیدمان خونمون رو انجام داد..خدا خیرش بده تن سالم بهش بده هر وقت اساس کشی داریم مامانم کمک میکنه و نمیزاره من زیاد کار انجام بدم..با بابایی کمک کردن و بالاخره چیدمان هم تمام شد..
از تعطیلات عید بهت بگم که بابا تا 6 فروردین شیفت بود و هر روز باید میرفت و همون روز که تعطیل شد وسایلها رو جمع کرده بودیم و با عمو سامان اینا حرکت کردیم به سمت چالوس و سه روزی اونجا بودیم و دو روز هم رفتیم رشت..عمو احسان اینا هم به ما ملحق شدن..خوب بود و خوش گذشت..هوا هم عالی بود..چالوس که بودیم عید دیدنی خونه ی عموی بابا هم رفتیم..موقع برگشتن از رشت ب سمت تهران بارون شدیدی گرفته بود ولی زود قطع شد و ب موقع ما راه افتادیم..و تهران هم که اومدیم عید دیدنی خونه ی اقوام رفتیم قبل از شمال رفت هم چند جا عید دیدنی رفتیم..اول عید هم برای زن دایی باید عیدی میبردیم..
سیزده ب در هم خوب بود هوا هم آفتاب بود و از صبح با هماهنگی خالم اینا و مامانی اینا رفتیم بوستان ولایت بعد از ناهار که با تلاش مردهای عزیزمان درست میشد رفتیم خونه ی خاله شهناز و تا 7 اونجا بودیم و بعد رفتیم لوازم رو خالی کردیم خونه ی مامانم و با دایی و زن دایی وخاله و خودمون رفتیم فرحزاد که کلی هم اونجا خوش گذروندیم و عالی بود.شب شام رو خونه ی مامانی خوردیم و برگشتیم به سمت خونمون..خیلی خوب بود همه چی.
منو تو و هستی در راه به چالوس