پارسای نباتی من پارسای نباتی من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

پارسا پسر شاتوتی من..

یه اتفاق بد..

1392/5/18 20:58
145 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام قربونت برم چند روز پیش یه اتفاق خیلی بد و ترسناک افتاد که نمیخواستم بنویسم ولی گفتم تا وقتی بزرگ شدی و خوندی ببینی که داشتم سکــــــــــــــــــــته به معنای واقعی میکردم..همینطور که قبلا هم توی یه پست نوشته بودم خاله آیلین برات یه تاپ خریده بود که مامانم وصل کرده وسط اتاق تا هم حواسمون بهت باشه هم جاش همون جاست--همه مشغول بودن  و با تو بازی میکردن و تو هم توی تاپت بودی..من اومدم پیشت و با تو صحبت میکردم نه دست کسی بهت خورد نه تاپ خوردی شدید که بخواد اینطوری شه..چشمت روز بد نبینه همینطور که باهات صحبت میکردم و مشغول قربون صدقه رفتنت بودم یه هو از روی تاپ با پا افتادی چشمت روز بد نبینه من فقط جیغ میزدم بچم بچم بچم وای وای تو هم توی بغلم بودی همه ریختن دوره من و تو رو از بغلم گرفتن و میگفتن چیزی نیست هیچی نشده خدا رو شکر ولی مامانا حال منو درک میکنن..البته مامانم تاپ رو یه جوری تنظیم کرده بود که نزدیک به زمین بودی  و زیرت فرش بود..خلاصه مامانی خدا رو شکر به خیر گذشت بعد صدقه و اسفند....تصویر متحرک زیباسازی وبخدایا شکرت که نگهداره پسرم بودی و دل منم و همه رو نشکوندی...دوستت دارم خدایا..امیدوارم هیچ وقت هیچ اتفاقی برای هیچ بچه ای رخ نده..آمیــــــــــــــــن..پارسا نمیدونی که قلبم مال توء تا آخرین نفسم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
19 مرداد 92 11:32
قرار وبلاگی واسه همه مامانای تهرانی ســــــلام مامانی مهــــــــــــربون یه قرار وبلاگـــــــی داریـــــــــم چهارمین نمایشگاه تخصصی مادر،نوزاد و کودک MBC2013" از 20 لغایت 23 شهریور سال جاری در محل دائمی نمایشگاه های بین المللی تهران برگزار میشه هــرکی پایه است فقط کافیه ی کامنت کوچولو بـــزاره ... در مورد تاریخ 22 شهریور که جمعه اس و هم بابا ها بیکار و همه ی اونهایی که شاغل هستن نیازی به مرخصی نــــــــدارن همه مـــــــــی آن ... درمورد ســـاعتش هم با هم ، هماهنگــــ می کنیم ... نظرتــــــــــــــون چیه ؟ اینم آدرس وبلاگــــ http://ninihaye91.niniweblog.com ی کامنتـــــــ
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
19 مرداد 92 11:33
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خاک ب سرم... من اونجا بودم میمردم از ترس خداروشکر ک چیزی نشد
آزاده
19 مرداد 92 17:34
خاله مواظب باش و شعر تاب تاب عباسی را بخون تاب تاب عباسی خدا من را نندازی دیگه مامان را نترسون گلم
مامان عسل
19 مرداد 92 21:21
الهی چشم حسودا بترکه. جوجه کوچولوی منو چشم زدن. مامانی براش هر روز اسفند و صدقه بنداز
مامان آویسا
20 مرداد 92 11:19
سلام. ان شاالله همیشه بلا به دور باشه در ضمن عید شما هم مبارک باشه و پارسا جون سالم و سلامت باشه
مامان پارمیدا
20 مرداد 92 14:45
آخی نازززززی . عزیزم خدا رو شکر که چیزیش نشده . البته تابهای تو خونه معمولا ارتفاع زیادی ندارن و زیرشون هم فرش هست ولی به قول خودتون ما مامانها اینطوریم دیگه . خدا همه کوچولوهامون رو حفظ کنه انشالله. بووووووس برای پارسا فندقی
مامان بردیا شیطون
21 مرداد 92 21:11
وای............................. مامانی تو رو خدا مواظب باش نی نی هنوز خیلی کوچولوه بزار یه کوچولوی دیگه بزرگ بشه بعد بزار توی تاب
مامان پارسا وپارمیس
22 مرداد 92 19:12
اپم .منتظرم
مامان بردیا شیطون
23 مرداد 92 15:58
سلام ما اومدیم