واکسن!
سلام مامانی..اومدم ولی یه ذره غمگین.!
چون امروز صبح با بابایی رفتیم واکسن پایان 6 ماهگیتو زدن..وای خیلی سخت بود.خسته شدم از واکسن..امروز ناز تر از روزای قبلت بودی وقتی فکره اینو میکردم که واکسن داری دلم برات آب میشدو پرپر میشد.خلاصه اول قدو وزن انجام دادی و بعد نوبت واکسنت شد..خیلی سخت بود باید 2 تا پاهاتو نگه میداشتیم تا خانومه واکسناتو بزنه اصلا هم خوب نزد بیشتر از همیشه گریه کردی کاش میمردم ولی گریه ی اون مدلیه تو رو نمیدیدم البته واکسن خیلی مهمه عزیز تر از جونم.!اول پای چپتو زد بعد پای راستتو..قطره ی فلج اطفال هم ریخت برات..قدو وزن هم انجام دادی..قدت 64 بود که شده 68 ماشالا..وزنت هم 8 بود که شدی 9 کیلو ماشالا..ماشالا همه چیز عالی بود و راضی بودن.ماه دیگه هم باید بریم چکاب قدو وزن..خدا رو شکر یه 6 ماهی از واکسن خبری نیست..وقتی داشتم میبردمت قطره ی استامینوفن هم بهت دادم.واومدیم خونه نصفه شیاف اطفال برات گذاشتیم تا ایشالا تب نکنی..اونجا که رفتیم گفتن باید پوره بخوری..آبه گوشت بهت بدم.لعاب برنج بدم..فرنی حریره بادوم ولی ادویه نزنم توی غذات کمی نمک میتونم بزنم..ولی من کاره خودمو میکنم !!خخخخخخخخخخخخ!!قربونت برم همهی هستی من.از خدا میخوام هر چی دردو مریضی داری بریزه رو من..ایشالا..دوستت دارم تا عمر دارم..وای چه قدر طولانی بود..هههههههههههه..ببشیدا..پارسای من..هر وقت میریم این جور جاها دلم پر میشه..خخخخخخخخخخ..