اولین مسافرت پارسا پسرم..
سلام قند عسل مامانی سلام شیرین عسلم نقل و نباتم.
اومدم تا برات از اولین سفرت ب شمال رو بگم..از وقتی به دنیا اومدی قسمت نشده بود که بریم مسافرت ولی امسال سال 93 برای اولین بار بردیمت به مسافرت..ظهر چهارم فروردین بودکه بابا گفت حاضر بشیم و لوازم جمع کنیم بریم خونه ی عموش توی نوشهر چالوس.ولی من دو دل بودم چون هم از این و اون و هم از اینترنت شنیده بودم که خیلی سخت ترافیکه و ساعتها توی راه باید بمونیم.بیشتر نگرانی من هم به خاطر تو بود که اذیت میشدی توی راه..خلاصه عزم خودمون رو جزم کردیم و راه افتادیم البته قبلش کلی وسایل جمع کردیم و رفتیم همون طور که گفتم چشمت روز بد نبینه ما راهه چهار ساعته رو 8 ساعته رفتیم کلی تو ترافیک بودیم تا کندوان.خلاصه ساعت 10 اینطورا رسیدیم..من که حالم بد شده بود چون به جاده چالوس حساسیت دارم از بس پیچ داره..بابا سعی میکرد طوری رانندگی کنه که اذیت نشم ولی جادس دیگه..مردم و زنده شدم..خلاصه خیلی خوش گذشت 3 روز موندیم چون بابا هم باید میرفت سر کار..هفته ی اول تعطیل بود..روز آخر هم رفتیم جنگل و بعد رفتیم کنار دریا و بعد کم کم راه افتادیم..همگی میرفتیم بیرون میگشتیم.تو هم پسر خیلی خوبی بودی خدارو شکر..خیلییییییییییییییی خوب بود خوش گذشت.روز آخر هم عمو سامان اینا هم اومدن از رشت ب چالوس میخواستن فرداش 5 صبح ب سمت تهران حرکت کنن.با اونا هم رفتیم گشتیم..خونه ی عموی بابا مهمون میومد ما هم مهمونی میرفتیم..مامانه زن عموی بابا بهت عیدی ب رسم قدیم یه تخم مرغ پخته ی رنگ شده با پول داد.دستشون درد نکنه من که خیلی خوشم اومد..آدم این جور رسمها رو میبینه ذوق میکنه..خلاصه پسرم ما 3 و خورده ای رسیدیم خونه و کمی بعدش خوابیدیم..بوس بوس ..
ر