پارسای نباتی من پارسای نباتی من ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

پارسا پسر شاتوتی من..

سرخک...

سلام قربون چشمات برم من پسرم ماهم عمرم بالآخره دلیل چند روز تبت رو با اسهالو متوجه شدیم.احساس میکردم که بعد از دندون در اوردنت اینا بی دلیله..دیروز ک داشتم پوشکتو عوض میکردم دیدم بدنت چه قدر دونه های قرمز زده تا شکمت رو قشنگ نگاه کردم همه جاتو بررسی کردم شک کرده بودم ب این که سرخکه یا نه سریع به بابات زنگ زدم خودشو رسوند و رفتیم دکتر که اقای دکتر بعد از یه سری معاینه گفت بلهههههه سرخک گرفته پارسا کوچولو.. صورتت هم کم کم داشت دونه های قرمز میزد..2تا شربت برات نوشت گفت 3 تا 4 روز اول تب میکنه بعد که تبش خوب میشه دونه ها میریزه بیرون که تو هم 4 شب تب کرده بودی بعد دونه ها ریخته بود بیرون..خلاصه سختی رو گذروندی دردت ب جونم..از روزی ک دو...
24 دی 1392

فقط 4 روز تا تولد..

مامانی برات بگم که فقط ب امید خدا 4 روز مونده تا اولین سالروز تولد 1 سالگی وجودم..پسرم..پارسام..خیلی خوشحالم ک با کمک خدا پسرم داره قدم ب یه سالگی میزاره..امیدوارم بهترینها همیشه مال تو پسرم باشه..به امید خدا میخواییم تولدت بریم خونه ی مادر بزرگم و عمه و عمو و ما و مادر بزرگها و دایی و زن دایی و خاله جشن تولد 1 سالگیتو جشن بگیریم و شاد باشیم..و عکس بندازیم و کیک بخوریمو با بچه ها خوش بگذرونیم..ایشالا..میخوام اگه بشه و حالت ایشالا بهتر بشه و واکسن بزنی بعد از اینا یه تولد کوچولو هم بگیرم برات دوستامو دعوت کنم ..نفسم عشقم روحم هستی من پارسام..عاشقتم.. ...
21 دی 1392

بازم تب..

سلام پسر جونم قربون چشمات بشم من که بازم تب کردی.الان ک دارم برات مینویسم خوابی ب خاطر شربتهایی که میخوری برای تبت..استامینوفن و شیاف و این چیزا ک واقعا دیگه از دستشون خسته شدیم..تازه بهتر شده بودی ولی فکر کنم الانم تبت به خاطر دندونه ب لثه هات ک دست میزنم چیزی احساس نمیکنم ولی فکر هم نمیکنم ک مریض باشی چون علائمی نمیبینم خدا رو شکر..امیدوارم اگه دندونه راحت تر در بیاد..ایشالا..شب تا صبح بیدارم همش یا پاشویت میکنم یا شربت اگه خیلی شدید میشه شیاف...بیشتر مواقع تبت 39 درجه اس..دوستت دارم پارسا.خیلی ناراحتتم چون چند روز دیگه واکسن هم داری.دیگه جون به تنت نمونده.. قربون صورت ماهت برم که بی حاله..بووووووووووس پسرم..     ...
21 دی 1392

عقد دایی مهران..

سلام قربونت برم عسل مامانی اومدم تا از عقد دایی مهران و زن دایی رویا بهت بگم..دیروز ظهر رفتیم محضر و بعد از کلی امضا و اینا عقد صورت گرفت ایشالا که خوشبخت بشن..خیلی خوب بود حس خوبی داشتم تنها برادرم داماد شد..تو هم که شیطونی میکردی شدید.بالای سر عروس و داماد وایستادیم و قند سابیدیم و دعا کردیم برای خوشبختیشون..چند تا عکس انداختیم میزارم تا ببینی..ایشالا خودت داماد بشی پسر مامان..       ...
20 دی 1392

اولین مروارید..

سلام پسر قشنگ مامانی..اومدم تا از اولین مرواریدت ک در اومده برات بگم..مبـــــــــــــــــــــــــــارکه..27 صفر اولین دندونت ب امید خدا بعد از یک هفته تب و اسهال و آبریزش بینی در اومد ک مصادف شده بود با آنفولانزا که گرفته بودی خلاصه این که هر چی وزنگیری کرده بودی از دست رفت..خیلی ناراحتم چون بعد از 3 ماه که وزنت 9/500 بود الانم شدی 9/500 ..ولی قد کشیدی ماشالا..ولی خوشحالم که بعد از سختیه زخیم بودن لثه هات دندونت زد بیرون..دوستت دارم پارسام تنها امیدم..بوووووووووووووس..   مامانت برات بمیره که تب 39 درجه داشتی یه هفته فقط با شیاف تبت می اومد پایین..صورتت از تب زیاد قرمز شده..خودت هم مظلوم تر از همیشه شدی.. ...
18 دی 1392

پایان 11 ماهگی..

پسرم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه زندگیم با بودنت درست مثل بهشته تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک پایان 11 ماهگی و ورودت به 12 ماهگی مبــــــــــــــــــــارک.. پسر قشنگم خیلی خوشحالم که وارد یکسالگی شدی قربونت برم..     ...
4 دی 1392

شب یلدا ی 92

    سلام پسرک مامانی..اومدم تا از شب یلدا بهت بگم.. اولین یلدات مبارک عسلم.. امسال اولین یلدایی بود که در کنار ما بودی..فدات بشم الهی.یلدای امسال رو رفتیم خونه ی مامان بزرگم و بردیا هم اونجا بود و میخواست با تو بازی کنه ولی چون تو مریض بودی کمی بی تابی میکردی..ولی خوب بود و خوش گذشت پسره ماه مادر..بازم یلدات مبارک..پارسای من.. ...
4 دی 1392

یه کم .....حرف

سلام مامانی قربونت برم که تازگیا یاد گرفتی میگ ی ---ماما --- اولین بار که این کلمه رو ازت شنیدم گریه ام گرفت واقعا من مادرم..؟ فدای تو بشم من نمیدونی چه قدر این روزا شیرین تر از همیشه شدی ماشالا.منم سعی میکنم همش در اختیار پسرک شکلاتیم باشم.این روزا که توی فصل پاییز هستیم خیلی دلم میگیره هوا هم خیلی دلگیر شده.صیح که چشم باز میکنم هوا تاریکه وقتی یه وقت هایی پنجره رو باز میکنم یه نگاهی به بیرون بندازم غم میشینه روی قلبم نمیدونم چرا اینطوری شدم..یه وقتهایی خسته میشم از کار و بچه داری ولی نگاه ب تو که میندازم بازم دلم گرم میشه..تا وقتی ازدواج میکنیم میگیم حالا بچه دار بشیم وقتی بچه دار میشیم یه وقتهایی واقعا خسته میشیم..چه قدر سخته..ول...
21 آذر 1392

جونم قلبم

  قربونش بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم!   جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوجم..   پسر عسل مامانی داره با لپ تابش بازی میکنه...فدای پسر باهوشم بشم که از الان این چیزا رو دوست داره...   پسر زمستونی من در حال گشت و گذار در منزل میباشد!!!خخخخخخخخخخ   پارسا شیطون و لباس شویی!   لالا....لالایی ...
18 آذر 1392